جدول جو
جدول جو

معنی هبی تک - جستجوی لغت در جدول جو

هبی تک
مخفی، گم و ناپیدا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیتک
تصویر بیتک
(پسرانه)
نام جد منوچهر پادشاه کیانی به نوشته بندهش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیفتک
تصویر بیفتک
نوعی خوراک که در آن تکۀ نازکی از گوشت گاو را سرخ و برشته می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی شک
تصویر بی شک
بی گمان، بی تردید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کبیتک
تصویر کبیتک
وسیله ای که با آن سنگ آسیا را تیز می کنند، سنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی تا
تصویر بی تا
یکتا، بی مانند
فاقد تاریخ چاپ
فرهنگ فارسی عمید
بدون تا و چین، رجوع به تا شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
قطعه ای نازک از گوشت راستۀ گاو که آنرا بروغن برشته کنند. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ بَ تَ / کُ بی تَ)
آسیازنه را گویند و آن آلتی باشد که آسیا را بدان تیز کنند. (برهان). سنبه ای که بدان آسیا تیز کنند. (آنندراج). آسیازنه و ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
مهبوت. مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). مرد ترسو. جبان. (معجم متن اللغه) ، جن زدۀ ترسو. (اقرب الموارد) ، آن کس که قدر و منزلتش فرود آمده باشد، پرنده ای که بدون راهنمائی و با وله و اشتیاق پرواز کند. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ تَ)
مصغر بیت، ودر این معنی بیشتر با ’چند’، بکار رود:
اندر این حسب رودکی گویی
عاریت داد بیتکی چندم.
سوزنی.
در خواه کز آن زبان چون قند
تشریف دهد به بیتکی چند.
سوزنی.
کرد آنگهی از نشید آواز
این بیتک چند را سرآغاز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
شپتک. شب نک. نوعی از بازی باشد و آنچنان است که بیک پای برجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند. (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ یَ)
مرد جن زده، مرد ترسو، ترسوی عقل و هوش باخته چون مهبوت، نادان. احمق. گول. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را:
دل روشن راد را تیز کرد
مر آن باره را پاشنه خیز کرد.
فردوسی.
بکین پاشنه خیز کرده سمند
بر قلب شد با کمان و کمند.
اسدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی تا
تصویر بی تا
بدون تا و چین، یکتا فرد بیمانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با تک
تصویر با تک
بران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کبیتک
تصویر کبیتک
آلتی که آسیا را بدان تیز کنند آسیا زنه
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند کس که با هم در دو (دویدن) همراهی کنند: ... با کسان که کفاء ت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، رفیق راه همراه: ما و مجنون بره بادیه هم تگ (هم تگ) بودیم قدمی چند ز همراهی ما دور افتاد. (شریف)
فرهنگ لغت هوشیار
در زبان پهلوی شک برابر با گمان آمده بی سخن بی تردید بی شبهه بیگمان یقینا. یا بی شک و ریب. بدون شک و تردید مطمئنا. یا بیشک و شبهه. بی شک و ریب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیتک
تصویر بیتک
حشره ای است ریز با بال های باریک که پارچه های پشمین را می خورد، پت، بیو، بیب، بید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیفتک
تصویر بیفتک
((تِ))
قطعه ای نازک از گوشت گاو که آن را سرخ کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم تک
تصویر هم تک
((~. تَ))
رفیق، همراه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کبیتک
تصویر کبیتک
((کُ بَ تَ))
آلتی که آسیا را بدان تیز کنند، آسیازنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی تا
تصویر بی تا
بی مانند، بی نظیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی شک
تصویر بی شک
بی گمان
فرهنگ واژه فارسی سره
بدون تردید، بی تردید، بی شبهه، بی گمان، حتمی، قطعاً، مسلم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گم، ناپیدار
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در نزدیکی لرگان نوشهر، پرتگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
طفیلی، فضول
فرهنگ گویش مازندرانی
کدوی خشکیده
فرهنگ گویش مازندرانی
اچار، کلید قفل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوک تیغ
فرهنگ گویش مازندرانی