آسیازنه را گویند و آن آلتی باشد که آسیا را بدان تیز کنند. (برهان). سنبه ای که بدان آسیا تیز کنند. (آنندراج). آسیازنه و ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز کنند. (ناظم الاطباء)
آسیازنه را گویند و آن آلتی باشد که آسیا را بدان تیز کنند. (برهان). سنبه ای که بدان آسیا تیز کنند. (آنندراج). آسیازنه و ابزاری که بدان سنگ آسیا را تیز کنند. (ناظم الاطباء)
مهبوت. مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). مرد ترسو. جبان. (معجم متن اللغه) ، جن زدۀ ترسو. (اقرب الموارد) ، آن کس که قدر و منزلتش فرود آمده باشد، پرنده ای که بدون راهنمائی و با وله و اشتیاق پرواز کند. (معجم متن اللغه)
مهبوت. مرد بددل و بی خرد. (منتهی الارب) (معجم متن اللغه). مرد بددل و ترسو و کم خرد. (ناظم الاطباء). مرد ترسو و بی خرد. (اقرب الموارد). مرد ترسو. جبان. (معجم متن اللغه) ، جن زدۀ ترسو. (اقرب الموارد) ، آن کس که قدر و منزلتش فرود آمده باشد، پرنده ای که بدون راهنمائی و با وله و اشتیاق پرواز کند. (معجم متن اللغه)
مصغر بیت، ودر این معنی بیشتر با ’چند’، بکار رود: اندر این حسب رودکی گویی عاریت داد بیتکی چندم. سوزنی. در خواه کز آن زبان چون قند تشریف دهد به بیتکی چند. سوزنی. کرد آنگهی از نشید آواز این بیتک چند را سرآغاز. نظامی
مصغر بیت، ودر این معنی بیشتر با ’چند’، بکار رود: اندر این حسب رودکی گویی عاریت داد بیتکی چندم. سوزنی. در خواه کز آن زبان چون قند تشریف دهد به بیتکی چند. سوزنی. کرد آنگهی از نشید آواز این بیتک چند را سرآغاز. نظامی
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را: دل روشن راد را تیز کرد مر آن باره را پاشنه خیز کرد. فردوسی. بکین پاشنه خیز کرده سمند بر قلب شد با کمان و کمند. اسدی
پاشنه خیز کردن اسپ، با زخم پاشنه یا مهمیز برانگیختن او را: دل روشن راد را تیز کرد مر آن باره را پاشنه خیز کرد. فردوسی. بکین پاشنه خیز کرده سمند بَر قلب شد با کمان و کمند. اسدی
دو یا چند کس که با هم در دو (دویدن) همراهی کنند: ... با کسان که کفاء ت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، رفیق راه همراه: ما و مجنون بره بادیه هم تگ (هم تگ) بودیم قدمی چند ز همراهی ما دور افتاد. (شریف)
دو یا چند کس که با هم در دو (دویدن) همراهی کنند: ... با کسان که کفاء ت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد، رفیق راه همراه: ما و مجنون بره بادیه هم تگ (هم تگ) بودیم قدمی چند ز همراهی ما دور افتاد. (شریف)